جنگ هاى خاندان بوش؟!
مترجم: غفار عريف مترجم: غفار عريف

پيوست به گذشته

بخش دوم

 

(در فصل هفتم بيشترين مسايل از بيانيهْ مورخ 29/1/2002 جورج بوش خطاب به ملت و وضعيت جامعه، مشتق گرديده و روى واژهْ جديد استراتيژيكى و سياسى "محور  شرارت" توضيحات داده شده است - م).

جورج دبليو بوش، كدام زمان تصميم گرفت تا به عراق تهاجم نظامى نمايد و اّنگونه كه خودش ميگويد: عراق را اّزاد سازيم تا بتوانيم پايه هاي دموكراسى پايدار و سودمند را در كل شرق ميانه اعمار نمايم؟ اينكه بوش در سال 2000 در جريان مبارزات انتخاباتى در بارهْ صدام حسين حرف بر زبان راند ، نه از بابت اعتقاد بود، بلكه جنبهْ ساده بودن اين قضيه مطرح بود.

بحث پيرامون رژيم عراق روى محور تضمين تائيد همگانى و بدست اّوردن اّراى بيشتر مى چرخيد، بدون اينكه دشوارى ها و خطرات سياسى دايمى ناشى از اّن را در نظر گرفته باشند، اّنطوريكه اختلافات ميان اسرائيلى ها و فلسطينى ها را به تحليل ميگيرند.

بر پايهْ بيانيهْ مورخ 29/1/2002 رئيس جمهور، مفسرين سياسى در امريكا از ورود يك تغيير راديكال در يك استقامت ديگر، سخن گفتند. پس از حصول موفقيت اّنى در افغانستان كه از امريكائى ها نسبتاً خيلى اندك قربانى گرفت، با وجود اينكه بن لادن و جنگجويان او به چنگ نياّمدند، اما يك پيروزى محسوب ميشود، جورج بوش بيانيهْ خويش را روى مشكلات داخلى از قبيل خصوصى سازى و بيمه هاى اجتماعى و يا كندى رشد اقتصادى به علت بيشبرد جنگ در افغانستان، تمركز داد.

بوش در بيانيهْ خود تصويرى از تروريزم بدين سان ترسيم كرد: شبكهْ تروريستى به مانند القاعده در داخل "محور شرارت" يعنى عراق - ايران و كورياى شمالى به فعاليت ميپردازد. شبكه هاى تروريستى بايد تخريب گردند، به اين هدف زمانى رسيده ميتوانيم، هرگاه رژيم هاى را كه به اّن ها ( شبکه هاي تروريستي )  پناه داده اند نابود سازيم! چنانچه معلوم ميشود اين حرف اعلام جنگ نه، بلكه هوشدار جدى به تعدادى از كشورها بود . ادامهْ هوشدار چنين است: يا خود را تغيير دهيد و يا با اّتشى به بازى نشينيد كه طالبان طى چند هفته محدودى طعم اّنرا چشيدند!

چه چيزى را بايد اين ممالك تغيير دهند؟ صرف نظر از اينكه در هرسه مملكت مطلق العنانى، رشوه ستانى و رژيم هاى ترور حاكم است، چرا اّنها زيرفوكس امريكائى ها قرار گفته اند؟ چرا سوماليا و سودان كه بر اساس معلومات ميدان ترور اسلامگرايان است، فراموش ميشوند؟ چرا از يمن حرف نمى زنند كه نه تنها محل مناسب براى فعاليت هاى شبكهْ القاعده ميباشد، برعلاوه در نزديكى نيز موقعيت دارد؟ چرا عربستان سعودى را شامل لست نساخته اند كه از جملهْ نزده نفر هوا پيما ربايان انفجارات يازدهم سپتمبر به تعداد پانزده نفر اّن با پاسپورت هاى عربستان سعودى به امريكا سفر نموده بودند؟ در اين جا ها در پهلوى ضديت با يهودها، انديشه هاى ابتدائى ضد غربى نيز انتشار مييابد. امارات متحدهْ عربى كه با مبالغ هنگفت پول از سازمان هاى تروريستى حمايت بعمل مياّورد، در لست ايالات متحدهْ امريكا گنجانيده نشده است.

گروپ شاهين (Falken) به مقصد مطالعهْ اسناد جمع اّورى شده توسط DIA، CIA، NSA و ساير مراجع استخباراتى قابل اعتماد امريكائى يك نهاد ويژهْ (عملياتى) را تاسيس نموده تا ارتباط ميان صدام و بن لادن را كشف و برملا سازند، اما تا كنون كوچكترين سندى دال بر نشانهْ روابط بين اّن دو، بدست نياّمده است.

قصر سفيد بخوبى ميداند كه بسا اظهارات و داورى هايش غلط و باور نكردنى از اّب بدر اّمد، باّنهم بدون سنجش پافشارى دارد كه در ماه هاى اّينده سخنگويان ادارات امريكائى به پرسش ها چنين پاسخ خواهند گفت: "مى خواهيد ما انتظار بكشيم تا دول مولد اسلحهْ كشتار جمعى، توليد خويش را بالاى سازمان هاى همرديف القاعده بفروش برسانند، بعد از اّن ما دست بكار شويم؟"  (اينگونه پيشبينى ها جز تخيلات ماليخوليائى چيزى ديگر بيش نبود - م).

در اين مساله نيز عراق را مثال ميزنيم: ريكتور هستوى Osirak را در دههْ هفتاد ، فرانسوى ها اعمار نموده بودند. اّنها خوب ميدانستند كه اين ريكتور بخشى از يك پروگرام نظامى بود (و يا اينكه براى اّنها مفهوم بود، يك كشورى كه داراى ذخاير سرشار نفت باشد، چرا مبالغ گزاف را در راه توليد انرژى هستوى اختصاص دهد؟). پيش از اينكه ريكتور موفق به استحصال مقدار مواد نياز اورانيم غنى شده جهت ساختن يك بم اتومى گردد، در سال 1981 نيروهاى هوائى اسرائيل تاسيسات اتومى عراق را بمبارد كرد.

برعكس ايران داراى ريكتورهاى "ملكى يعني به مقاصد صلح اّميز" ميباشد. بر اساس اظهارات Khidir Hamza سابق رئيس ادارهْ پروگرام اتومى عراق كه از سال 1994 بدين سو در ايالات متحدهْ امريكا زندگى مينمايد، در ايران نيز در راه دستيابى به مادهْ قابل انشاق غرض استفاده در پروژه هاى نظامى، كوشش صورت ميگيرد. ولى تا به امروز كوچكترين سندى در دست نيست كه  دلالت بر در اختيار داشتن بم اتومى اّمادهْ پرتاب ايرانى کند.

انعطاف ناپذيرى امريكا در مقابل عراق درك نمى گردد، زيرا مطابق به اعتقاد اكثريت تحليل گران، پروگرام اتومى عراق در داخل بوت هاى اطفال گذاشته شده است (غير فعال بوده و به فراموشى سپرده شده است). در عين زمان رئيس جمهور بوش تاكيد بعمل اّورد: "با كورياى شمالى طور ديگر برخورد گردد. چهرهْ اين رژيم مانند حكومت در بغداد وحشتناك است، مردم در شرايط بردگى مشابه زندگى بسر ميبرند و رفتار دولت نسبت به كورياى جنوبى و جاپان همسان روش بغداد به مقابل كويت و ايران، ميباشد."

چرا دو طرز برخورد متفاوت و نگرانى هاى تحريك كنندهْ متضاد؟

روش توام با ديپلماسى با يك رژيمى كه خطر قابل شناخت را در خود تبارز ميدهد و عدم گذشت با رهبرى عراق كه سلاح اتومى در اختيار ندارد، يعنى واقعيتى كه وزير دفاع امريكا دونالد رومسفلد شخصاً به اّن اعتراف نمود ، در چيست؟ علت اين همه سرو صدا ها در اين حرف نهفته است: جورج دبليو بوش ميخواهد "محور فاشيستى" جنگ جهانى دوم را با "ساحهْ حاكميت محور شرارت مقايسه نمايد. چنانچه رونالد ريگن اتحاد شوروى را به همين نام ياد ميكرد.

تسخير جهان عرب تحت نام دموكراسى :

رئيس جمهور امريكا يعنى كسيكه نمى دانست، صدر اعظم (حاكم نظامى) پاكستان چه نام دارد، قبل از اينكه او در شطرنج ديپلماتيك در جنگ افغانستان به فيگور مهم بدل گردد. هنگاميكه رئيس جمهور برازيل سوال نمود كه اّيا جناب عالى واقف هستند كه "سياه پوستان زيادى شهروندان برازيل ميباشند و (چند فيصد نفوس را تشكيل ميدهند)" رئيس جمهور امريكا در يك حالت دست و پاچگى سقوط كرد (زيرا بوش در مشكلات ديگرى غرق بود و تطبيق پلان هاى غير عملى را در سر ميپرورانيد). تسخير جهان عرب با كاربرد ميعارهاى دموكراسى (در حيات اجتماعى و زندگى روزمره)! پلان چنان طرح شده بود كه مرحلهْ اول تحقق اّن كاملاً سرى نگهداشته شود. اين گونه طرز تفكر در گام نخست خيلى عالى جلوه مينمايد، ليكن سرمايه گذارى در اين راه در مقايسه به سود حاصله از اّن خنده اّور است. هدف امريكا در اين جا اينست كه در پهلوى راهيابى به ماركيت هاى جديد تجارتى و گسترش بيشتر نفوذ ديپلماتيك، امنيت دوباره بدست اّيد. در اين جا بوش و مشاورين ارشد او پروژهْ تسخير جهان عرب را بوسيلهْ دموكراسى با تزريق واكسين بر ضد ويروس در يك ارگانيزم جوان و شاداب، به مقايسه گرفته اند.

امريكا تلاش دارد تا در عراق يك رژيم معتدل را نصب كند و از ظرفيت اّن در راه حل اختلافات اسرائيلى ها و فلسطينى ها كار بگيرد حتى رول رهبرى كنندهْ را در اين مساله داشته باشد. نبايد فراموش كرد كه امريكا اصلاً به ذخاير نفتى منطقه چشم دوخته كه ميتواند نيازمندى هاى اّينده غير قابل پيشبينى را تضمين كند. (امريكائى ها بخوبى ميداند) كه عربستان سعودى هميشه با بازى دوگانه روى صحنه مياّيد و اين كار بطور فزاينده امريكا را اّزار ميدهد، بناً بايست رژيم در عراق تعويض گردد. حملهْ نظامى بالاى يك دولت (مستقل) كه هيچكسى نتوانست در رابطه به دخيل بودن حكمروايان اّن در انفجارات يازدهم سپتمبر، كوچكترين سندى ارائه نمايد.

تعيين دونالد رومسفلد در رهبرى پنتاگون پياّمد سلسلهْ از تعهدات انجام نيافته، قبل و بعد از يازدهم سپتمبر بود به مجرد قرار گرفتن در مقام وزارت اعلام نمود كه وظيفهْ او اولتر از همه نوسازى ساختارهاى پنتاگون ميباشد، بخصوص شفافيت بخشيدن به پروگرام مصارف ملياردها دالر كه همه ساله ناشى از پلان هاى غير منطقى به اين وزارت سرازير ميشود و يا اّن پروژه هائيكه مصارف گزاف را ميطلبند و هرگز نيروهاى مسلح از اّنها استفاده بعمل نمى اّورند، درمحراق توجه قرار گيرند.

انكشاف همزمان سه نوع جيت هاى جنگنده، تكامل توپخانهْ سنگين و غول پيكر هاى مخرب غرض اّمادگى حمله و دفاع در مقابل تعرض دشمن در صورت درگيرى احتمالى ميان شرق و غرب، جمعاً مبلغ 12 مليارد دالر هزينه را در بر ميگرفت (حالا كه ديگر اين خطر رفع شده و اّن دشمن وجود ندارد) بايد پروژه متوقف گردد و بودجهْ اّن در جاى مناسبى (مبارزه با تروريزم) به مصرف برسد. اما كارشناسان نظامى كاربرد اين مبالغ را در مبارزه بر ضد تروريزم زير سوال برده اند.

از ناحيهْ بودجه بلند وزارت دفاع امريكا، دوكتورين نظامى و هم چنان بخاطر موضعگيرى خصمانهْ بوش و نظاميان (افسران) امريكائى در مقابل عراق، سياستمداران اروپائى نگران هستند. اروپائى ها در جنگ افغانستان از امريكائى ها پشتيبانى كردند. لاكن سخنان غير مسوولانه و خون اّلود پيرامون بغداد كه در اين اواخر شدت يافته با احساسات ناهمگون به قيد گرفته ميشود. سخنگوى سياست خارجى احزاب موتلفهْ اتحاد دموكراتيك مسيحى و اتحاد اجتماعى مسيحى   (CDU و CSU) در پارلمان اّقاى كارل لامرس Karl Lamers، نظريات قارهْ كهن را اين گونه جمعبندى نمود: "اين خطر موجود است كه امريكائى ها و اروپائى ها در مبارزه با تروريزم از نظريات متفاوت نمايندگى كنند. من از دوستان امريكائى خواهش مينمايم تا ما را نيز در پروسهْ كار روى استراتيژى، شريك سازند، بعوض اينكه خود شان به تنهائى اّنرا انكشاف دهند و بعداً تقاضا بعمل اّورند كه ما در كنار اّنها ايستاده شويم." اين اظهارات نشاندهندهْ اّنست كه دلايل ارائه شده داير بر هماّهنگ سازى منطق ارتباط ميان عراق و القاعده و پيوند زدن اّن با حوادث يازدهم سپتمبر و مبارزه با تروريزم، خيلى ناقص بوده اند. در انگلستان متحد عنعنوى ايالات متحدهْ امريكا از ميان مردم صداها بگوش ميرسد كه بايد از اظهارات واشنگتن دورى جسته شود. مثلاً از اين سخنان خانم کاندوليزا رايس Condoleezza Rice كه به تاريخ 1/2/2002 ايراد نموده بود: "مجاز نيست منتظر اّن باشيم تا تهديد خطر انكشاف گسترده تر يابد و منجر به وقوع حوادث گردد. ما كليه اقدامات را در پيش ميگيريم و اّنچه در توان داريم انجام ميدهيم تا جلو خطر را بگيريم ".  اّقاى Menzies Campbell سخنگوى حزب ليبرال ديموكرات ومسوول موضوعات خارجى  آن حزب بيان داشت: "جهت عمليات نظامى بر ضد عراق، نياز به اسناد موثق است."

 


اما تونى بلير متحد نامتزلزل در پروگرام ها و خواسته هاى امريكا باقى ميماند. چند ماه بعد تر هنگاميكه بلير با رئيس جمهور بوش در "Ranch  مزرعه " شخصى او در Crawfords، ديدار ميكرد، در يك مقاله منتشره در روزنامهْ Mirror انگليسى، تونى بلير به "Pudelپاپي گک "( يك نوع سگ کوتاه با موهاي بلند که به هوشمندي معروف است ــ م) مقايسه شده كه به فرمانروايان امريكائى خود و فادار ميباشد. از اّنجائيكه بريتانياى كبير از اين ارتباطات تنگاتنگ هيچگونه مفادى بدست نمى اّورد، بناً پابندى لندن به علاقمندى هاى امريكا قابل درك نيست، باّنهم بلير خدمتگذارى خود را به جورج دبليو بوش نشان ميدهد. در جنگ افغانستان (در نزد مردم انگليس) اين تفكر پيدا شد كه بلير يك عضو كابينهْ حكومت امريكا است. بعنوان نمونهْ زمانيكه بوش در قصر سفيد مى باشد، همتاى بريتانوى او به سفر هاى پى در پى به شرق ميانه و جنوب اّسيا مى پردازد تا پابندى خود را با واشنگتن ثابت كند و يا اينكه همزمان تعداد مساوى عساكر امريكائى و انگليسى در افغانستان حضور مى يابند، با وجود اينكه از هر لحاظ (مساحت خاك و امكانات دست داشته) بين هر دو كشور تفاوت عمومى موجود است.

موضوع عراق يك تغيير جدى در روابط بريتانيا و امريكا بوجود اّورد و تونى بلير در كار ميانجيگرى سياسى با مشكلات جديدى روبرو شد، زيرا حزب كارگر انگلستان با جنگ و تغيير رژيم در عراق مخالفت ميورزد. جورج بوش در بيانيهْ مشهور خود (خطاب به ملت) به اين مرحلهْ بحرانى روابط اشاره نموده است. نارضايتى و كلاى حزب كارگر در پارلمان بالا گرفت و پس از چند ماه به بلوا تبديل گرديد، پرادكس (ضد و نقيض) هاى حاصله از اّن اين بود كه بلير اكثريت پشتيبانى را در پارلمان از مخالفين سياسى خود يعنى حزب محافظه كار نصيب شد، بخاطريكه اّنها خط مشى صدر اعظم را در اين باره منطقى ميپنداشتند و در اّن تجلى علاقمندى هاى برتانيه را ميديدند.

قضيهْ عراق (تا حدودى) مناسبات بين بلير و بوش را نيز خدشه دار ساخت. در جنورى 2002 بود كه رئيس جمهور بوش در مقابل اتهامات وارده از سوى "رفيق خود"، با بى اعتنائى برخورد كرد. مسالهْ روى زندان گوانتانامو Guantanamo مى چرخيد كه در اّنجا دهشت افگنان از جمله شهروندان برتانيه محبوس هستند. صدور يك اطلاعيه با متن ضعيف و يا تبارز حركات فاقد معنى به منظور حفظ اّبرو و عزت يك متحد عنعنوى (انگلستان) طبعاً از لحاظ سياسى به حكومت امريكا كدام زيانى را وارد نمى كرد. بلير خواهش ارائهْ معلومات در بارهْ سرنوشت زندانيان انگليسى را نمود، ولى با يك ديوار ضخيم بى تفاوتى انكار ناپذيرى روبرو گرديد.

* * *

(فصل هشتم بيشتر به نقش Dick Cheney در چاق ساختن بحران عراق و سفرهاى او غرض حصول پشتيبانى به پلان هاى جنگى ايالات متحدهْ امريكا اختصاص يافته است – م ):

گفتگوهاى جنگى طالبانه در دهليزهاى قصر سفيد و پنتاگون و حملهْ هدفمندانه بالاى صدام حسين بّحضور يك شخص در صحنهْ سياسى كه تا يازدهم سپتمبر به اين پيمانه هرگز ظاهر نشده بود، قوت پيدا كرد. اين شخص ديک چينى است، شخصيت دوم در دستگاه اجرائيوى امريكا و جانشين مستقيم جورج دبليو بوش در صورتيكه رئيس جمهور در يك سوْ قصد تروريستى جان خود را از دست دهد. به همين علت چينى از پروسهْ زندگى عمومى روزمره بدور نگهدارى ميگردد و محل بود و باش او هميشه مخفى باقى ميماند.

در ماه فبرورى 2002 بود كه چينى بار ديگر در انظار عامه سبز شد. اين مطلب زمانى بود كه نام عراق در عنوان هاى درشت روزنامه هاى پرتيراژ جهان، جاى القاعده را گرفته بود و جنگ در افغانستان را تا حد زيادى موفقيت اّميز مى خواندند. هنوز سه هفته از بيانيهْ رئيس جمهور، خطاب به ملت نگذشته بود كه چينى از يك پايگاه قواى بحرى در كلفورنيا ديدار نمود تا در مراسم عزادارى 9 نفر عسكر امريكائى اشتراك نمايد. اّنها در نتيجهْ حملهْ امر يكائى ها بالاى يك كمپ بن لادن و طالبان به قتل رسيده بودند. چينى در اين محفل سوگوارى خطاب به فاميل هاى قربانيان و اّنهائيكه زنده مانده بودند، اين سخنان تسليت اّميز را گفت: "فاميل هاى اين سربازان دريائى ميتوانند به اّنها افتخار كنند. اين جوان هاى امريكائى ملبس با لباس هاي نظامى كشور ما در شرايط دشوار به سرزمين پدرى خود خدمت كردند. اّنها در خاطرات هريك ما جاى پر افتخارى دارند. اشتراك بى مثال قربانيان و كسانيكه امروز در زير پرچم وطن ما خدمت مينمايند، تلاش هاى عالى (!) ايالات متحدهْ امريكا را به جهانيان اّشكار ميسازد."

معاون رئيس جمهور با استفاده از موقع، بدون رعايت احتياط روى "محور شرارت" تماس گرفت و از حرف هاى بوش تائيد بعمل اّورد. با حضور يابى چينى در اين پايگاه به بازگشت كسى اشاره ميشود كه در جنگ اّينده بر ضد عراق فيگور كليدى را ميسازد.

(در منطق سياست) حمله بر يك مملكت عربى، بدون تائيد ساير دول عربى بى عقلى كامل بحساب مياّيد. جورج دبليو بوش، همكاران و مشاورين اش اين مطلب را بخوبى ميدانستند. قصر سفيد به دو دليل اجازه نداشت، در حمله بر عراق تائيد همسايگان را از نظر اندازد:

اول: ايالات متحدهْ امريكا در جهان عرب از شهرت خوب برخوردار نيست. با اجراى اين كار سيماى اّن زشت تر ميگردد. در نزد شهروندان عادى در سرك ها و كوچه ها در شهرهاى (دمشق، عمان، قاهره و رباط) امريكا دشمن عرب پنداشته ميشود، زيرا با بجا اّوردن حمايت مالى و نظامى از اسرائيل، فلسطينى ها را تحت فشار قرار داده است. از مدت ده سال بدين سو تحريم هاى امريكا عليه عراق جاريست كه در نتيجهْ اّن صدام حسين ثروتمندتر و مردمان عادى فقير تر شده اند. به همين دليل ديوانگى خواهد بود، هرگاه خلاف تائيد و نظر همسايگان بالاى عراق حمله صورت گيرد: چنين يك تصميم يك جانبهْ و رژيم ها را در سوريه، مصر، اردن و عربستان سعودى مجبور ميسازد تا در مقابل واشنگتن بسيار زياد خود گذرى نشان ندهند تا مورد خشم ملت قرار نگيرند.

دوم: كشتى طياره بردار ظرفيت و توانائى وارد اّوردن ضربات تهاجمى در عمليات نظامى در پيشرو را ندارد، بناً پايگاه هاى نظامى واقع در خليج و در تركيه نياز استراتيژيك غرض بمباردمان دوامدار، محسوب ميگردند. مرحلهْ اول جنگ در پرنسيپ بوسيلهْ قواى هوائى    (Air Force) و بحريه جنگى (Navy) ايالات متحدهْ امريكا به پيش برده ميشود. عربستان سعودى (پايگاه شهزاده سلطان) ميتواند قرارگاه مناسبى براى ارتش امريكا باشد. در صورت عدم حصول توافق با عربستان، كويت و قطر (پايگاه Al Udied) نقاط مهم و قابل بحث بحساب مياّيند. بايد با مقامات حكومتى اين دول صحبت گردد. تا كنون اساساً كليه كشورهاى منطقه در ضديت با تهاجم نظامى امريكا بالاى عراق موضعگيرى كرده اند. دقيقاً در همين لحظهْ حساس Dick Cheneyديک چيني  در صحنه حضور يافت.

 

 


يك حملهْ فاقد (تهى از) خوشحالى:

معاون رئيس جمهور (از گذشته ها) در اين منطقه ارتباطات و پيوند هاى تنگاتنگ (از لحاظ وظيفوى و طبعاً شخصى نيز) دارد. در عين زمان اطلاعات وارده ميرساند كه چينى در ماه هاى اّينده يك سفر دوره ئى به اكثريت پايتخت هاى دول شرق ميانه انجام ميدهد.

تغيير ذهنيت حاكم در منطقه وظيفهْ دشوار و حتى خيلى ها مشكل تر از سال 1990 به نظر ميرسد. حملهْ يك جانبه امريكا بر عراق ميتواند تمام شرق ميانه را منفجر سازد و يك تكان بى سابقه دهد. وزير دفاع كويت شيخ جابر المبارك الصباح اظهار نمود: "ما بدون مجوز بين المللى (منظور شايد فيصله و تائيد شوراى امنيت ملل متحد باشد - م) هيچگونه عمليات نظامى را بر ضد يك كشور اجازه نمى دهيم."

بقول اّقاى Eliot Cohen رئيس مطالعات استراتيژيك در موْسسهْ  "Johns Hopkins School for Advanced International Studies" كويت و تركيه دو ستون اساسى را در پيشبرد عمليات نظامى بر ضد عراق تشكيل ميدهند. Dick Cheney با مشكل ديگرى نيز دست و گريبان است: بايد سياستمداران منطقوى را متقاعد گرداند كه سقوط صدام حسين منجر به بروز انارشى در عراق نمى شود: شكى وجود ندارد كه نيروهاى امريكائى قادر به سقوط دادن ديكتاتور هستند، ليكن ممالك عربى از سوى واشنگتن در پيش كردن بديل صدام، كوتاهى مى بينند. كانگرس ملى عراق (INC) بديل پيشنهادى بوش، در وزارت خارجهْ امريكا و در صفوف كارمندان CIA از اعتبار خيلى اندك برخوردار است. زيرا INC ناشى از تعداد زياد فريبكارى ها، سرقت ها، اختلاس ها و عدم قابليت در عملكردها، سابقهْ خوبى ندارد. مزيد بر اّن جنبش مهم عراقى ديگر برخوردار از پشتيبانى واشنگتن و خيلى ها نزديك به شوراى عالى رهبرى انقلاب اسلامى ايران، با اين حرف بوش كه تهران در شمار اّن حلقه هاى بحساب مى اّيد كه بهر قيمتى بايد با اّن مبارزه صورت گيرد "محور شرارت"، سر ناسازگارى نشان داد و اّنرا با بى رغبتى و دل اّزار كننده استقبال كرد.

با وجود اينكه سفر چينى اّغاز خوبى داشت، هنگام يك توقف كوتاه در لندن با تونى بلير صدراعظم انگليس ملاقات نمود. در جريان مذاكرات، بلير چنين اظهار كرد: "در رابطه به برخورد با اين تهديد، كدام تصميمى گرفته نشد، ولى اينكه صدام حسين و سلاح هاى كشتار جمعى اّن خطر بزرگى را تبارز ميدهند، هيچگونه شك و ترديدى وجود ندارد...."

نزاكت ها زمانى بالا گرفت كه معاون صدر اعظم عراق در پيش روى مقامات رهبرى سازمان ملل متحد، بازگشت مفتشين را به بغداد غير مجاز خواند. برعكس، چينى گفت كه مفتشين (سلاح ملل متحد) بدون وارد كردن تغيير و تبديل در افراد اّن به عراق باز گردند و با از سرگيرى كار با برخورد سختگيرانه به پيش روند. در روز اّينده ديك چينى به عمان سفر نمود تا با ملك عبدالله پادشاه اردن، متحد عنعنوى و با اعتماد ايالات متحدهْ امريكا در منطقه، ملاقات نمايد. (بازهم يك رويداد جالب): در همان وقتيكه چينى با تونى بلير در لندن مصروف صحبت بود، ملك عبدالله پادشاه جوان، در دمشق با عزت ابراهيم       (Izzat Ibrahim) عضو شوراى انقلاب عراق سرگرم گفتگو بود و چنين اظهار كرده است: "به عقيدهْ اردن حمله بالاى عراق نه تنها به خود اّنكشور فاجعه ببار مى اّورد، بلكه تمام منطقه را نيز دچار فاجعه ميسازد. تصميم حملهْ نظامى بر بغداد ثبات و امنيت در شرق ميانه را به خطر مى اندازد."

از سوى ديگر، ملك عبدالله با اوداى (Uday) پسر صدام (به متجاوز جنسى، شكنجه گر و قاتل حرفوى معروف است) روابط بسيار دوستانه دارد و در وقت مراسم تاجپوشى خود سه عراده موتر تيز رفتار مارك Porsche از وى تحفه دريافت كرد. بر علاوه صحبت از اّنست كه هردوى اّنها در تعداد بى شمار معاملات سود اّور تحويلدهى نفت عراق به اردن سهيم اند.

خوشحالى اّغازين تيم كارى رئيس جمهور بوش از ناحيهْ ملك عبدالله جوان، باشنيدن اين نظريات صريح او كه در جريان صحبت با ديك چينى، بر زبان راند، كم رنگ شد: "عمليات نظامى امريكا در عراق ميتواند به ثبات كل منطقهْ زيان جدى رساند. بهتر اين است كه فعاليت امريكا بيشتر روى اختلافات اسرائيلى ها و فلسطينى ها تمركز يابد".  اينگونه موضعگيرى شاه اردن به امريكائى ها غير قابل تصور بود.

در شرايطى كه چينى در عقب پيدا كردن زبان مشترك (در جهان عرب) سرگردان بود، بوش به فشارهاى تهديد اّميزي خود تقويت بخشيد. رئيس جمهور در جريان يك كنفرانس مطبوعاتى واضحاً اظهار نمود: "هرگاه درگيرى نظامى با كشور هاى كه تهديد به كار برد سلاح هاى كشتار جمععى ميكنند، صورت گيرد، كليه انتخاب ها بشمول استفاده از سلاح اتومى، پيشبينى شده ميتواند".  در همين روز افكار بوش كاملاً روى عراق تمركز يافته بود. چنان به نظر ميرسيد كه بن لادن به فراموشى سپرده شده است. براى بوش اساساً القاعده اولويت خود را از دست داده بود، برخلاف هر بارى كه از صدام حسين نام گرفته ميشد، به نشانهْ خشم سر خود را شور ميداد وميگفت: "من نمى گذارم كه دولتى مثل عراق در نتيجهْ انكشاف سلاح هاى كشتار جمعى اّيندهْ ما را تهديد نمايد."

ديك چينى در مذاكرات خود با رهبران سياسى جهان عرب در رابطه به اسرائيل بسيار زيركانه حرف ميزد و پيوسته بهترين موقع را انتخاب ميكرد: "اّنچه اسرائيلى ها انجام ميدهند، كمك كننده نيست." سياستمداران عربى نظريات خويش را با اين استدلال عينى تقويت مى بخشيدند: "امريكا در مقابل شركاى عربى خود در برخورد با اسرائيل (هرگاه صحبت از رفتار اسرائيلى ها در برابر فلسطينى ها در ميان اّيد) اّشتى ناپذير، مصالحه ناپسند و جانبدارانه ميباشد، ولى با بروز كوچكترين "لغزش و خطا" اّماده مى شود تا از اسرائيل معذرت بخواهد."

ديك چينى يك بازديد چهار ساعته از بحرين، جائيكه بحريهْ پنجم Navy ايالات متحده لنگر انداخته، بعمل اّورد. بحرين قرارگاه مهم و استراتيژيك در عمليات نظامى احتمالى بر عراق بحساب ميرود. وليعهد احمد بن عيسى الخليفه (Hamad Bin Isa Al-Khalifa) در جريان صحبت خود با چينى اظهار نمود: "رئيس جمهور امريكا بايست بداند كه هرگز در فكر عرب ها يك استراتيژى ضد عراقى خطور نمى كند و اّنهم در موقعى كه در صفحهْ تلويزيون ها تصاوير فلسطينى ها كه در درگيرى با ارتش (منظم) اسرائيل جان مى بازند، ديده ميشود". بطورعموم كليه سياستمداران عربى بالاى اين حرف اتكا داشتند: "انسان هاى كه امروز در جاده هاى (سرزمين هاى فلسطين) با زندگى وداع ميگويند، همهْ اّنها قربانيان اعمال زورگويانهْ عراق نيستند، بلكه اين انسان ها در نتيجهْ حملات اسرائيلى ها از بين ميروند و عكس مساله در مورد اسرائيلى ها صدق ميكند. اسرائيلى ها از پياّمد واكنش هاى مى ميرند كه فلسطينى بخاطر انتقامگيرى در مقابل اعمال زورگويانهْ اسرائيل، از خود نشان ميدهند. بناً جهان عرب از ناحيهْ اين خطر نگرانى دارد."

بوش در بين دو قضيهْ متضاد گير مانده است: حملات تروريستى در امريكا كه روساى جمهور پيشين به اّن مواجه نشده بودند و اّن ديگر اينكه توانايي وارد آوردن اتهام  بر اسرائيل را ندارد كه اعضاى گروه حماس و افراد بريگاردالاقصا را در سرزمين هاى فلسطين مورد پيگرد قرار ميدهد، در حاليكه همين حالا خود امريكائى ها به افغنستان تهاجم نموده اند؟

ديك چينى پس از گفتگو هاى ناكامى در بحرين، روز ديگر را بى نتيجه و با عدم موفقيت در ديدار با امير قطر به پايان رسانيد. قطر در قضيهْ عراق اّمادهْ مصالحه ميباشد. اما هفتهْ بعد احمد بن ياسين ال تانى Hamad Bin Jasin Al Thani وزير خارجه، پيشنهاد اّغاز ديالوگ را ميان دول حوزهْ خليج و عراق ارائه نمود. و باز يك ناكامى سياسى به اّدرس چينى!

سفر چينى در مجموع "با وجود داشتن روابط شخصى و سياسى با رهبران" بى نتيجه بود. در همه جا پيام يك چيز را ميرسانيد: "يك بار به فلسطينى ها رسيدگى نمائيد پيش از  اينكه شما ما را در موضع عراق دخيل سازيد."

بوش بتاريخ 3/4/2002 روى مطلبى حرف زد كه هميشه از تماس گرفتن پيرامون اّن خود دارى ميكرد، فعلاً مصمم است با ايراد بيانيه ئى به مساله بپردازد. جورج بوش يكجا با Cheney، Powell، Rice، Stephen Handley عضو شوراى امنيت، Karen Hughes مشاور رئيس جمهور و Michael Gerson يكى از نويسندگان عاليرتبه بيانيه ها در قصر سفيد، يك كنفرانس مطبوعاتى (Online Video Kon) تدوير كرد. روى چگونگى ترتيب مضمون بيانيهْ بوش بحث هاى داغى صورت گرفت. بيانيه ميبايست پيام اّشتى جويانه را به اّدرس عرب ها ميرسانيد، لاكن عكس قضيه پيش اّمد. در بيانيه بعوض اينكه از اسرائيل بخاطر روش خشونت اّميز اّنكشور با فلسطينى ها و اشغال كرانه هاى غربى رود اردن انتقاد شده باشد، بر خلاف عرفات به (بهانهْ) نداشتن كنترول لازم بالاى فلسطينى هاى افراطى، شديداً زير بمباردمان الفاظ قرار گرفته بود. بناً طرح نخستين بيانيه توقعات منتظره را بر اّورده ساخته نمى توانست تا سبب تحريك علاقمندى هاى اعراب ميگرديد. خانم Rice، Powell، Handley و Gerson سر از نو روى محتواى بيانيه به كار شروع كردند، مشاورين رئيس جمهور چند بار اّنرا دستكارى نمودند. در بيانيهْ جديد از يك طرف حق اسرائيل در دفاع از خود و از سوى ديگر حق فلسطينى ها در تعين سرنوشت شان برسميت شناخته شده بود. علاوه بر اّن راه كليه امكانات را باز نگهداشته بودند، هيچ يك از طرف هاى ذيدخل در قضيه بشمول ايالات متحدهْ امريكا موظف به اجراى كدام مكلفيتى نگرديده بودند. هدف اين بود تا خشم عرب ها را فرو بنشانند.

در سازمان ملل متحد انتشار يك گزارش دولت امريكا را داير بر تلاش هاى بغداد مبنى بر دستيابى به سلاح هاى كشتار جمعى به تعويق انداختند. زيرا عمليات نظامى اسرائيلى ها در كرانه هاى غربى رود اردن خشم ممالك عربى را بر انگيخته بود. اصلاً اين گزارش بايد مدت ها قبل به نشر ميرسيد، چرا كه امريكائى ها هميشه در بارهْ تهديدى از سوى عراق سخن ميگفتند، بدون اينكه كوچكترين سند تحريرى دال بر تائيد اين ادعا خويش ارائه كرده باشند. حرف مشابه را ميتوان بر بريتانياي كبير نيز وارد دانست كه پروتوكولى را ترتيب داده و در اّن اّورده است كه در پروگرام هاى نظامى بغداد انكشاف سلاح هاى كيمياوى، بيالوژيكى و هستوى وجود دارد. در لحظهْ حاضر به جز بيانيه هاى بوش و بلير و همكاران اّنها كه از مردم جهان ميخواهند تا به سادگى به سخنان ايشان باور نمايند، چيز ديگرى اين اتهام را تائيد نمى كند.

در روز نامهْ واشنگتن پست مورخ 17/4/2002 اين مطلب اّمده است: "جورج تنت (George Tenet) رئيس ادارهْ CIA در ماه گذشته به كميته مسوول نيروهاى مسلح در مجلس سنا اطلاع داد: ظن اّن ميرود كه عراق در صدد پنهان سازى انبار سلاح هاى غير مجاز خود بر اّمده است! ليكن كدام سند مشخصى به منظور باور مندى و تقويت اين ادعاى خويش ارائه كرده نتوانست...."

(و باز يك ضد حملهْ به موقع از سوى صدام حسين): بتاريخ 12/4/2002 بغداد خبر داد كه مذاكرات پلان شدهْ راجع به بازگشت مفتشين ملل متحد، صورت نمى گيرد. زيرا نبايد توجه جهانيان از بحران اسرائيلى ها و فلسطينى ها انحراف داده شود!

 

 

Hans Blix هانس بليکس زير فوكس CIA:

افشا شد كه Paul Wolfowitz از CIA تقاضا نموده بود: هرگاه جامعهْ بين المللى و بغداد به توافقى دست يابند، بر ضد رئيس هيئات كنترول سلاح هاى( کشتار جمعي) در عراق     (هانس بليکس ديپلومات سويدني رئيس هيئت ـ م ) ، تحقيق نمايد. چرا؟ به اين دليل: قرار محاسبه بليکسBlix زمانى در مقام رهبرى دفتر بين المللى انرژى خدمت ميكرد كه صدام بخش بزرگى از پروگرام اتومى خود را انكشاف داده بود. بناً عدهْ از اعضاى حكومت امريكا اختلاف جدى ميان علاقمندى ها را تصور ميدارند.

Wolfowitz بخوبى ميداند كه صدام شخص زور گو است، ليكن كودن نيست. به فكر وى صدام، مفتشين را پس از بازگشت به عراق دستكارى ميكند و اّنها را در تلك ، شكلى از همكارى گير ميسازد و امكان اّنرا مييابد تا بخش اعظم سلاح هاى خويش را كه طى مدت بيشتر از يازده سال مخفى نگهداشته بود، فعلاً در پيش چشمان نمايندگان سازمان ملل متحد نگهدارى كند. از كجا معلوم كه Blix شكار فريب ها و دست بازى ها نشود و يا اينكه قدرت و توانائى انجام فعاليت لازمه را داشته باشد؟

راپور هاى CIA قسماً بيطرفانه به نظر مى خورد. مسالهْ مفتشين مانع عمده در پيش روى گروه جنگ طلب بحساب مياّمد. اگر مشكل عراق بوسيلهْ مفتشين سازمان ملل متحد حل گردد، ديگر جائى به جنگ امريكا بر ضد اّن كشور باقى نمى ماند. بدين سبب توضيحات پيرامون موفقيت كار مفتشين نمى تواند تهديد خطر از جانب صدام را كم سازد، پس بايد پروسهْ فعاليت اّنها را در زير خاك مدفون ساخت.

بتاريخ 16/4/2002، دونالد رومسفلد گفت كه آغاز مجدد  كار مفتشين قادر نيست تا تضمين هاى قابل اعتماد را مبنى بر عدم پروگرام سلاح هاى كيمياوى، بيالوژيكى و هستوى عراق ارائه نمايد. بر خلاف نظريات Rumsfeld و Wolfowitz، كولين پاول وزير خارجه، خواهان از سرگيرى فورى كار نظارت بر پروگرام نظامى عراق شد. بتاريخ 15/4/2002 اّقاى Philip Reeker سخنگوى وزارت خارجه تقاضا بعمل اّورد تا زمامداران عراق به سازمان ملل متحد، امكان دسترسى و باز ديد "كامل و بدون قيد و شرط" را به كليه تاسيسات و محلات مظنون، بدهد. اين مطلب كه: "مفتشين بايد بر طبق مقررات سازمان ملل متحد، هر زمان و در تمام جاها فعاليت كرده بتوانند". به مفهوم اّن نيست كه Powell ميخواهد بى چون و چرا از يك درگيرى نظامى جلوگيرى كند. ولى در لحظهْ حاضر چرا نه! استراتيژى پاول بر بناى تحليلى اتكا دارد كه ميلان اّن بيشتر بسوى جنگ است، اّنگونه كه مخالفين او در پنتاگون و قصر سفيد خواستار اّن ميباشند. وزير خارجه شايد حل مساله را از راه پيشبرد مذاكرات جستجو كند. او ميگويد كه يك چنين جنگ شديد و خطرناك تنها به پشتيبانى جامعه بين المللى در قدم اول به تائيد جهان عرب، به پيش برده شود.

در كنفرانس مطبوعاتى كه قبلاً از اّن ياد اّورى بعمل اّمد و تعدادى از مقامات عاليرتبهْ حكومت امريكا در اّن اشتراك نموده بودند، اّقاى Reeker بجواب پرسشى در بارهْ هانس بليکس Hans Blix چنين گفت:  "Blix از اعتماد كمال بر خوردار است!" در حاليكه Wolfowitz ازادارهْ CIA تقاضاكرده بود تا Blix بليکس  را زير فوكس خود بگيرد.

ادامه دارد....

 

 

 


June 18th, 2006


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
معرفی و نقد کتب